در چيستي و كيستي روشنفكر، نظریات و تعاریف گوناگونی از جانب صاحبنظران و اندیشمندان بزرگ جهان ابراز گردیده، ولي هنوز تعريف يك ساني از آن ارايه نشده است. سقراط و افلاطون، روشنفكر را “وجدان خردهگير جوامع” میدانست. ژان پل سارتر، روشنفکر را “آدم رسالتمند” میشناخت و آلبرکامو از آن به عنوان “انسان معترض” سخن میگفت. الوین گولدنز روشنفکران را جمعیتی گفتاری میداند ” که یک فرهنگ گفتمان انتقادی را در جامعه رواج میدهند.” عدهی هم، کسانی را که: ” آزادي، برابرى و برادرى “را شعار میدهند، روشنفکر خطاب کرده است.
دراین میان، تعریفی که کانت از روشنفکر ارایه داده است، طرفداران زیادی را به خود جلب کرده است: “روشنفکری یعنی مستقل اندیشیدن، از قیمومیت فكری درآمدن و به بلوغ فكری بشری رسیدن.” مرتضی مطهری، روشنفکر را چنین تعریف کرده است: “روشنفكري يعني به موضع و مسئوليت طبقاتي خود آگاه بودن، با فرهنگ و شخصيت ملي خويش آشنا بودن و به روابط خود با همهی انسانهاي ديگر آگاهي داشتن و سعي كردن در ÷ جامعه و به حركت درآوردن مردم براي رهايي و آزادي ميباشد.” برداشت ادوارد سعیداز روشنفکر این بود: “روشنفکر کسی است که در برابر قدرت از حقیقت دفاع میکند.” از نظر داکتر علی شریعتی،”شاخصه ذاتی روشنفکر، اجتماعی بودن، در کنار و در میان مردم بودن و در برابر سر نوشت یک ملت اسیر یا یک طبقه محکوم، خود را متعهد احساس کردن میباشد.” و به همین لحاظ میگفت: ” خدايا مگذار كه انديشههاي لطيف و بلندم، مرا از ديدن خط كبود تازيانهاي كه بر پشتي رسم شده است، غافل سازد.” مصطفي ملكيان، رسالت یک روشنفکر را ” تحرير حقيقت و تقليل مرارت” میداند و…
خلاصه، تعریفها هر چه باشند، یک مساله به وضوح در آن روشن گردیده است که روشنفکر نمیتواند بیمسوولیت و فاقد تعهداخلاقی باشد. زیرا رسالت و تعهد، جزء ذات روشنفكري است. در یک جمعبندی کلی، خصوصیات جامعی که از روشنفکر و روشنگر درین تعاریف ارایه داده شده عبارت اند از: “خودآگاه، خردگرا، پرسشگر، نقاد، آزادانديش، عدالتخواه، کثرتگرا، آیندهنگر، مسوول، متعهد و…” میباشند.
حالا با ذکر این مقدمه میپردازم به پاسخ سوال اصلی و بنیادی، روشنفکر کیست و خصوصیاتش چیست؟
از خصوصیتهای بارز روشنفکران اصیل، روشنبین، متعهد، مسئول و روشناندیش آنست که پا به پای زمان، واقعیتهای اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و سیاسی جامعه و کشورش را رو به جلو حرکت میدهد. با استحکام پایههای اجتماعی شان، در کنار مردم قرار داشته با دردها، خواستها و آرمانهای مردمش عجین بوده و به مثابه یک الگو و راید در سطح ذهنیت جامعه جا باز میکند. تا مردم را شور و شعور و آگاهی بخشیده و امکانات مادی و معنوی آنان را اعم از امکانات سختافزاری و نرمافزاری، مبتنی بر طرحهای مطلوب در راستای تحقق مناسبات دموکراسی و مردمسالاری به فعلیت درآورند.
روشنفکر نه آن که تنها از فکر روشن برخوردار است، بل صلاحیت ایجاد تفکر نو و اندیشهی جدید را نیز داشته باشد. به این معنا که خلاق اندیشه باشد و در زمان و مکان خاص، فرهنگ روشنگری را رایج سازد و عامل تغییر و تحول و دگرگونی در تفکر و ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه اش نیز باشد. این بدین معنا است که روشنفکران واقعی، برعلاوهی که مجهز به دانش زمان و زبان دنیای امروزی میباشند، مولد اندیشه و تفکر روشن و انسانی نیز هستند و مانند روشنفکرنماها، تنها مصرف کننده اندیشههای تولیدی دیگران نمیباشند.
روشنفکر نه تنها یک تحصیلکرده و درس خوانده، بلکه آگاه از زمان و نیاز جامعه، متعهد در قبال سرنوشت مردم، مومن به ارزش های دموکراتیک و مدنی بوده و زبان گویای خواستهها، توقعات و نیازمندیهای مردم و جامعه اش میباشد.
روشنفکر یک انسان روشناندیش و دردآشنا است که با دردهای مردمش ملموس و عینی بوده و خود با گوشت و پوستش این دردها را چشیده و با فریاد ازین درد، همه را از آن آگاه ساخته و با توجه به شرایط و امکانات موجود، دنبال راه حلهای منطقی که ضمانت اجرایی داشته باشند میرود.
روشنفکر کسی است که سنتهای ارتجاعی و ذهنیتهای دگم و متحجر جامعه اش را با نقد روشن و استدلال منطقی به چالش میگیرد. با گفتمانهای متداول و مبتذل جامعه، هیچگاه خود را وفق نداده و روایت و تجربهی جدید دنیای معاصر را به رغم آنکه با تاملات و گفتمانهای فکری و فرهنگی گذشته شان اصطکاک و برخورد دارند، به تجربه میگیرند.
روشنفکران و نخبگان متعهد و مسئول، کسانی هستند که در شروع کار به بررسی دلایل شکست و عوامل پیروزی در جامعه پرداخته و با طرح برنامههای عملی مبتنی بر ضابطههای علمی و منطبق با خصوصیات ملی، مذهبی و فرهنگی جامعه شان، آیندهی روشنی را برای مردمش به عنوان رهگشا و راید رقم میزنند و با این کار، دشواریهای راه و عوامل بازدارنده را از جریان کار زدوده و از گذشته پل مناسبی به حال و آینده استوار میسازند.
روشنفکران متعهد و روشنبین، با احترام به ارزشهای انسانی، فرهنگی و اعتقادی جامعه ای که در آن زندگی می نند، شایستگی اعتماد مردم را پیداکرده و با خلق خودآگاهی در مردم، حشو و زواید سنتهای ارتجاعی، خرافی و قبیلوی را از باورهای اعتقادی مردم با ایمان زدوده و به خلق ارزشهای جدید، همت گمارده و با برخورد منطقی و با رشد گام به گام آگاهی مردم، آنان را آماده پذیرش برنامههای جدید روشنگری میکنند. تا ازین طریق، روابط عادلانه انسانی را در مناسبات اجتماعی شان ایجاد کنند.
حالا با شناخت اجمالی از روشنفکر، از آنجایی که جغرافیای سخن ما افغانستان است این قلم معتقد است که متاسفانه تا هنوز در کشور ما، روشنفکرانی با مشخصات بالا، تعدادش اندک بوده و همچون انگشتان دست و پا، قابل شمارش میباشند. روشنفکران افغانستانی در گذشته “ستاره های بیدنباله”ی بودند که نتوانستند یک انقلاب فکری را در کشور ایجادکنند تا روشنفکران بعدی در دامان این تحول فکری زاده گردیده و به بالندگی و ثمردهی برسند. به همین لحاظ ما اقشار گوناگون داریم الا قشر روشنفکر. اما روشنفکرنماها تا الی ماشاءالله داریم. اینها قبل از آنکه روشنفکر باشند و کار روشنگری نمایند فقط ادای روشنفکربازی درمیآورند.
روشنفکرنماهای افغانستانی ما، با روشنفکربازیهای لوس و دلقکمآبانه و تقلیدی شان، نشانه روشنفکر بودن را فقط به بد و بیراه گفتن و انتقاد زننده و ناسالم از اشخاص و ستیز و دشمنی با اعتقادات مردم میدانند. تا با این عقدهگشاییها، جراحتهای ناشی از عقده حقارت و کمبودهای درونی شانرا التیام بخشند.
روشنفکرنما ها کسانی هستند که فکر میکنند همه چیز را میدانند. به همین دلیل، بداهت فکری و جزماندیشی این نوع روشنفکرنماها به اندازهی است که حتی واقعیتهای ناسازگار جامعه شان را درک کرده نمیتوانند. خویشتن را ناف زمین و مرکز تعقل و اندیشههای لاهوتی و ناسوتی دانسته و همچون کرم کتاب دور از واقعیتهای عینی کشور شان، در میان مفاهیم ذهنی لولیده و دل به بحثهای لفظی بسته و طرحهای کتابی فاقد ضمانت اجرایی را از بلندای به اصطلاح کاخ عاج روشنفکری برای زمینیان بیچاره و نفهم !! آنهم از فرسخها فاصله، نسخه پیچیده و به عقدهگشایی پرداخته اند.
در حالی که از لازمه ی روشنفکری است که رسوب ذهنیتش را از ذهنیگرایی، یکسونگری و جزماندیشی پاک نمایند. تا خارج از چنبرهی داشتههای کلیشه ای ذهنش، به قضاوت عادلانه و معقول و تحلیل درست و همه جانبه و عینی از قضایا دست یابند.
عباس دلجو