Search
Close this search box.
Search
Close this search box.

فصل جدید استراتیژی پاکستان در مقابل افغانستان

اول) نگاهی به تاریخ ظهور پاکستان

پیشینهٔ ظهور پاکستان در یک سو، و استراتیژی درازمدت آن کشور در ارتباط با افغانستان، در سوی دیگر، باهم ارتباط تنگاتنگ دارند. در این نبشته، نگاه مختصری به این ارتباط انداخته می‌شود.

امپراطوری برتانیا که بیشتر از ۲۰۰ سال بر نیم قارهٔ هند حکمروایی داشت، بالاخره در سال ۱۹۴۷ میلادی وادار شد تا به قیام‌ها و خواسته‌های آزادی خواهان هند سر تعظیم فرو آورده و آزادی آن کشور را به رسمیت بشناسد. ولی قبل از انجام این مأمول، امپراطوری روبه‌زوالی که به گفتهٔ عمالش، روزی آفتاب در آن غروب نمی کرد، خنجر سیاسی‌ای را که در شخص محمد علی جناح به حیث رهبر مسلمانان هند تهیه دیده بود در قلب آزادی‌خواهان هند فرو برد و از هند واحدی که تاریخ هزاران ساله داشت، دو کشور جداگانه و متخاصم هند و پاکستان را به وجود آورد. این خنجر زهرآلود و کاری، حیات و کاشانهٔ میلیون‌ها هندی مسلمان و هندو را به ویرانی کشید و زخم خونینی را بر جا گذاشت که تا امروز در قالب دشمنی میان هند و پاکستان، التیام نیافته و خون‌چکان باقی مانده است. عواقب این درامهٔ خونین استعمار بریتانیا نه تنها برای هند و پاکستان، بلکه برای کشور ما، افغانستان، نیز از نگاه بشری خونین و از دریچهٔ سیاسی بس پرهزینه بوده است. رهبران سیاسی افغانستان از آن زمان تا به امروز در نتیجهٔ مخالفت با جغرافیای سیاسی پاکستان، عدم رضایت با عضویت آن کشور در سازمان ملل، و دفاع از حقوق هم‌تباران ورای دیورند، در دام بازی‌های محیلانهٔ قدرت‌های جهانی گیر افتاده و دشمنی قاتلانه و دایمی کشور جدید التأسیس پاکستان را بلای جان خود و مردم خود ساخته اند.

پاکستان به حیث مخلوق سیاسی ناقص‌الخلقه‌ای که در آخرین تحلیل از آستین همکاری میان عمال استعمار بریتانیا و ملایان دیوبندی (با پادرمیانی محمد علی جناح و چرچیل) بیرون شد، بدواً از پاکستان غربی (پاکستان امروز) و پاکستان شرقی (بنگله دیش) تشکیل شده بود. سیاست و ادارهٔ این موجود سیاسی ناقص‌الخلقه، از آغازین روزهای وجود تا به امروز در دست مثلث محیل، شکننده و نامیمونی قرار داشته است که از جنرالان نظامی، سیاستمداران ملاک و سرمایه‌دار، و رهبران تاریک، عقب‌گرأ و عوام‌فریب مذهبی تشکیل شده است. تاریخ جهان می‌رساند که چنین ترکیب نیروهای حکومتداری، در حقیقت، بدترین ترکیبی است که در طول تاریخ، جز نا امنی، ماجراجویی، خونریزی، عقب مانی و عقبگرایی نتیجهٔ دیگری را برای ملل ببار نیاورده است. بدین دلیل جای تعجب نیست که محض دو دهه پس از تشکیل پاکستان، بدنهٔ شرقی آن سر به طغیان گذاشت و به حیث یک کشور مستقل عرض وجود نمود.

باخت و ناکامی سیاسیون و اردوی پاکستان (در سال ۱۹۷۱ میلادی) در بنگله دیش، جنرالان، سیاستمداران، و مذهبیون سرخوردهٔ این کشور را به فکر تلافی شکست و جبران خسارهٔ نظامی-جغرافیایی انداخت. پیدا بود که این جبران خساره از طریق پیشروی به‌سوی قلمرو هند ناممکن خواهد بود. بنابرین، دوکتورین جبران خسارهٔ ارضی پاکستان، پیشروی به سویه قلمرو افغانستان را به حیث یکی از اهداف سیاسی-نظامی استراتیژیک خود پذیرا شد. برای رسیدن به این هدف (و تقرب به سرزمین‌های آسیای میانه که از جانب دنیای غرب به منظور تضعیف اتحاد شوروی سابق استقبال می‌شد) پاکستان، با استفاده از فرصت‌های جنگ سرد و روابط نزدیک و پرمنفعت با شیخان عرب، طرح تضعیف نظام سیاسی افغانستان را ریخت و منتظر آن شد تا مگر روزی فرصت مناسب برای تحقق این طرح پدید آید. موضع عدم انسلاک کابل در سطح جهان و نزدیکی روابط افغانستان با هند و اتحاد شوروی، از یک سو، و عضویت پاکستان در پیمان‌های امنیتی بغداد و سیاتو (SIATO) در دهه‌های پنجاه الی هفتاد میلادی سبب می‌شد تا جهان غرب در اختلافاتی که هرازگاه میان افغانستان و پاکستان ظهور می‌کرد، عملاً و یا تلویحاً از پاکستان جانبداری نماید.

دوم) فرصت تطبیق سیاست پیشروی پاکستان به سوی افغانستان

سقوط نظام شاهی و به تعقیب آن نابودی جمهوری سردار محمد داود در افغانستان سبب شد تا: ۱) افغانستان از داشتن نظام سیاسی شناخته شده و حکومت توانا و صاحب اعتباری که بتواند از منافع کشور در سطح جهانی دفاع نماید، محروم شود؛ ۲) در نتیجهٔ اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ، دلایل سیاسی کافی برای مداخلات مستقیم و غیرمستقیم اسلام آباد در امور افغانستان فراهم آید؛ ۳) اسلام آباد در مقام ولی‌نعمت مجاهدین به حیث قیم منافع افغانستان در سطح جهانی قد علم کند؛ و ۴) در نتیجهٔ سرازیر شدن میلیون‌ها افغان مهاجر به فراسوی خط دیورند، فرصت بی‌سابقهٔ سربازگیری اسلام آباد در میان مردم افغانستان و مدرسه‌های خیبر-پشتونخواه به منظور مداخله در افغانستان فراهم آید. مهمتر از همه این که عکس العمل ایالات متحده، اروپای غربی، و کشورهای عربی علیه لشکرکشی شوروی سابق به افغانستان، به زودی وسایل مالی و تسلیحاتی مورد نیاز پاکستان را در اختیار آن کشور قرار داد و راه رفت و آمد آزادانهٔ عاملین استخباراتی و نظامیان پاکستانی را در قلمرو افغانستان گشایش بخشید. در عین حال، روابط تنگ میان احزاب اسلامی پاکستان و افغانستان راه ورود ایدیولوژی‌های افراطی را به سوی افغانستان باز کرد.

با درنظرداشت این سوابق، می‌توان گفت که برنامهٔ استراتیژیک پاکستان علیه استقلال و تمامیت ارضی افغانستان سابقهٔ طولانی داشته و از پنجاه سال بدین‌سو با دقت تمام، قدم به قدم، به منصهٔ اجرا گذاشته  می‌شود. این برنامه، نخست در ردای کمک به آزادی افغانستان از اشغال شوروی سابق، و سپس تا امروز، تحت عنوان مبارزه با تروریزم بین‌المللی به خورد جهانیان داده شده و کمک‌ها و پشتیبانی ممالک ثروتمند جهان را به خود جلب کرده است. در چهار دههٔ اخیر، پاکستان از این رهگذر صدها میلیارد دالر سود برده است (درحالی که پاکستان عملاً خود یکی از حامیان و مخفیگاه‌های آشکار تروریزم جهانی بوده و می‌باشد). معذالک، تطبیق این برنامه تا آخر، به منظور حفظ ظواهر سیاسی-دیپلوماتیک، با احتیاط و تا حدی بطور مخفی و غیررسمی صورت گرفته و با انکار اسلام آباد از مداخله در امور داخلی افغانستان همراه بوده است.

امروز، برعکس گذشته، چنین به نظر می‌رسد که اسلام آباد، با به کرسی نشاندن طالبان بر اریکهٔ قدرت در کابل، وضع را برای پیشروی و مداخلهٔ آشکار در قلمرو افغانستان آماده و مناسب می‌داند. در حالتی که افغانستان فاقد دولت شناخته شده در سطح جهان است، نیروهای مقاومت مردم افغانستان در برابر اشغال خارجی، پس از چهل‌وسه سال جنگ، به تحلیل رفته و متششت اند، بحران کشندهٔ بشری گلوی مردم افغانستان را در چنگال اهریمنی خود می‌فشارد، و بدیل سیاسی قدرتمند و قابل اعتباری در افق سیاسی کشور به نظر نمی‌رسد، پاکستان تصور می‌کند که پیشروی‌ آشکار و تطبیق “فارورد پالیسی” آن کشور در افغانستان چندان زنگ خطر و یا اعتراضی را در جهان و منطقه به صدا در نخواهد آورد. این حقیقت که در حال حاضر ایالات متحده و ناتو مصروف تدویر جنگ در اکراین بوده و با معضله‌های روزافزون اقتصادی مواجه اند، این برداشت طراحان امور استراتیژیک پاکستان را بیشتر تقویت می‌بخشد. معضله‌های داخلی و خارجی همسایگان دور و نزدیک افغانستان (از جمله هند و روسیه) نیز قدرت ابراز عکس‌العمل در برابر پیشروی پاکستان به سوی افغانستان را از‌ آن‌ها ربوده و به اسلام آباد حیثیت بازیگر یکه تاز در امور افغانستان را بخشیده اند.

در مسیر تطبیق همین استراتیژی پیشروی (forward policy) در افغانستان است که اخیراً شهباز شریف، صدراعظم پاکستان، به وزارت دفاع آن کشور هدایت داده است تا به منظور افزایش واردات زغال سنگ از افغانستان به آن کشور، که با قحطی شدید و مزمن انرژی برق روبروست، دست به کار شود. شهباز شریف، برعلاوه، به شعبات مربوطهٔ ادارهٔ پاکستان هدایت داده است که پول خرید زغال سنگ افغانستان را به کلدار تأدیه نمایند تا آن کشور بتواند در امر هزینهٔ اسعار خارجی صرفه جویی نماید. چنین گفته  می‌شود که در صورت مؤفقیت، پاکستان خواهد توانست با تطبیق این سیاست، سالانه ۲٬۲ ملیارد دالر صرفه‌جویی نماید، پولی که در صورت وجود تجارت عادی و منصفانه، به مردم فقیر و قحطی زدهٔ افغانستان تعلق خواهد داشت.

این هدایت و اقدام صدر اعظم پاکستان، اهداف استعماری او و ارتش پاکستان را در رابطه با افغانستان با ابعاد و پیامدهای ذیل آشکار می‌سازد:

الف) استفاده از نیروی نظامی پاکستان به مقصد افزایش واردات زغال سنگ از افغانستان، به وضاحت نشان می‌دهد که صدراعظم و اردوی پاکستان در صدد آنند تا از این نیرو برای برآوردن اقلاً هشت هدف استراتیژیک ذیل استفاده به عمل آورند: ۱) فراهم‌آوری زمینه‌های اولیهٔ لوجستیکی و سوق الجیشی برای حضور نظامی درازمدت در مناطق شمال افغانستان که اکثر ذخایر زغال و سایر منابع معدنی کشور در آن‌ها قرار دارد. ۲) صدور کارگران بیکار و انجینران پاکستانی به افغانستان به بهانهٔ نبود کارگران و متخصصین فنی در افغانستان. ۳) گشایش دهلیز و توقف‌گاه بی‌مصرف و مطمئن برای صدور اقلام تجارتی پاکستان به ممالک آسیای میانه. ۴) جابه‌جایی نیروهای پاکستانی به منظور اعمار آینده و تأمین امنیت پروژهٔ گاز تاپی. ۵) تکمیل کمربند امنیتی دورا دور افغانستان(cordon sanitaire)  به منظور منزوی ساختن کشور در منطقه و جهان. (این انزوا افغانستان را از هر لحاظ -سیاسی و اقتصادی- بیشتر از پیش به پاکستان متکی خواهد ساخت. بخش‌های مهم این کمربند امنیتی با سیم‌کشی خط دیورند قبلاً تکمیل شده است.) ۶) استفاده از وسایل نقلیهٔ اردوی پاکستان به منظور انتقال افراد، اسلحه و مهمات به شمال افغانستان تحت پوشش وسایل نقلیهٔ زغال سنگ. ۷) دستیابی بیشتر به فرصت اعمال فشار بر حکومات افغانستان. (موجودیت اردوی پاکستان در خاک افغانستان، به بهانهٔ انکشاف معادن زغال سنگ، بدون تردید حکومات کشور، چه امارتی و چه محتملاً جمهوری را در برابر خواسته‌های پاکستان تضیف می‌نماید و امکان مخالفت با نقشه‌های کوتاه‌مدت و درازمدت آن کشور را برای حکمروایان افغانستان مشکل می‌سازد. و ۸) حضور نظامیان پاکستانی در قلمرو افغانستان در زیر پردهٔ صادرات زغال سنگ، موجب خواهد شد تا اسلام آباد در امر ظهور حکومت فراگیر (و تعیین شرکای غیرطالب امارت اسلامی) که جهان بر آن تأکید می‌ورزد، نقش مهم و حتی تعیین کننده را به عهده داشته باشد.

ب) هدایت صدراعظم پاکستان مبنی بر این که پول خریداری زغال سنگ افغانستان نه با پول بین‌المللی دالر، بلکه با کلدار پاکستانی، که روزمره ارزش خود را از دست می‌دهد، پرداخته شود، این هدف را تعقیب می‌کند که از یک سو کلدار با گذشت زمان جای پای بیشتری در اقتصاد افغانستان برای خود دست و پا کند، و از سوی دیگر، تجارت خارجی افغانستان بیشتر به پاکستان متکی شود و اقتصاد کشور در آینده در بطن اقتصاد پاکستان منحل و مدغم گردد. شکی نیست که اتکای پولی بازارهای افغانستان بر پول پاکستانی، پایان استقلال سیاسی/اقتصادی افغانستان را به دنبال خواهد داشت و واردات افغانستان را منحصر به بازارهای پاکستان خواهد ساخت.

شکی نیست که امروز همه زمینه‌ها و ساختارهای مورد ضرورت پاکستان برای مستعمره ساختن افغانستان در اختیار اسلام آباد قرار گرفته است. سوال اساسی و حیاتی این است که آیا افغان‌ها قادر خواهند شد به پا خیزند و خطری را که استقلال و آزادی کشورشان را تهدید می‌کند دفع نمایند؟