پارسال در روزهای فروپاشی نظام و برگشت طالبان به قدرت، کشور همسایه و همزبان ما ایران بسیار درگیر مسایل افغانستان شده بود. دولت ایران که سالها در تماس و همکاری با طالبان بود، شکست روند دمکراتیک را جشن گرفت و کنار طالبان ایستاد. از درون جامعه ایران اما پیامهای متفاوتی دریافت کردیم. گروه بزرگی از مردم ایران طالبانی شدن افغانستان را عقبگرد و به ضرر منطقه خواندند. تعداد بیشمار روشنفکران، فعالان مدنی، سیاستمدارن، هنرمندان و افرادی از اقشار مختلف جامعه ایران با مردم افغانستان اظهار همدلی و غمشریکی کردند. کسانی خانه و کار خود را با آوارهگان شریک ساختند، و به سیاستمدارانِ خاین و بازیگرانِ جنایتکار منطقه و جهان نفرین فرستادند. در آن روزها، فاصله مردم ایران و حکومت آن کشور در واکنش به فاجعه افغانستان، بسیار آشکار بود. مقامات ایران سخن از پیروزی میزدند و از برگشت طالبان شادی خود را پنهان نمیکردند، اما از میان مردم ایران صدای حمایت از طالبانی شدن افغانستان بلند نشد.
جمهوری اسلامی ایران، با حمایت طالبان و تبلیغ آن گروه چون نیروی بومی و برخاسته از درون ملت افغانستان، در کنار اعلام موضع به رقیبان منطقهای و جهانیاش، به مردم ایران نیز پیام میداد. حاکمان ایران میخواستند در آیینه افغانستان، “حقانیت” خود را به رخ مردم آن کشور بکشند و بگویند که مردمسالاری پروژه خارجی است و در کشورهای اسلامی و منطقه ما جای ندارد، و هرگونه تلاش در این راستا، حتی اگر حمایت جهانی داشته باشد به شکست مواجه میشود. بعد از آن، در داخل ایران موج تازهای از سختگیریها آغاز شد و اعتراضاتی از ایران بهگوش میرسید که در آنها مردم جمهوری اسلامی ایران و امارت طالبان را همزاد میخواندند.
دولت ایران ناکامی تلاشهای مردم منطقه برای گشودن دریچههای آزادی را برد استراتیژیک برای خود و دیگر حکومتها و نیروهای توتالیتر میخواند، اما مردم ایران این “بٌرد” را به رسمیت نشناخته و دست از طرح مطالبات آزادیخواهانه و دمکراتیک بر نداشتهاند. افزایش سختگیریها با مشکلات معیشتی همراه گردیده و مردم ایران را در تقابل آشکار با نظامی قرار داده است که حاضر به انعطاف نیست و مطالبات اقشار تحت ستم و اکثریت بهجانرسیده از گرانی، بیصدایی و سرکوب را زیادهخواهی، توطئه خارجی و دشمنی میخواند.
افغانها با تمام آوارهگی و بیسرنوشتی، اکنون ناظر اوضاع ایران اند و در آیینه اتفاقات آن کشور میکوشند مسیر تحولات احتمالی آینده منطقه و وطن خود را حدس بزنند و ببینند آیا گروههای سرکوبگری که ولایتفقیه یا امارت را نسخه یگانه و آسمانی حکومتداری میخوانند، میتوانند دست از دگماندیشی برداشته و زمینه پیشرفت مسالمتآمیز را فراهم سازند، یا خیر برای رهایی از نظامی که با مردم خود درگیر است، زنان را ناقص میخواند و مخالفت سیاسی و عقیدتی را با گلوله و زندان پاسخ میگوید، باید قربانیهای سنگین داد؟ ادامه سرکوب و یا غلتیدن ایران به دامن آشوب خونین، باعث اندوه ما خواهد شد. اگر مردم ایران با بلوغ و آگاهی مثالشدنی به مشکلات مملکت خود رسیدهگی کنند، و بیآنکه وطنشان طعمه دستگاههای استخباراتی گردد و خونهای بیشتر به زمین بریزد، بنبست را بشکنند، و مملکت را به مسیر رفاه و آزادی ببرند، مایه شادی ما خواهد بود.