فاجعه کاج که در ادامه سالها کشتار وحشتناک و سیستماتیک محرومترین اقشار جامعه هزاره، بهخصوص کودکان و نوجوانان در مکتب و کورس رخ داد و با وضع محدودیتهای طالبانی بر گشتوگذار زنان، بسته شدن مکاتب و سرکوب رسانهها در سراسر کشور همراه شد، عواطف مردم را بهطور بیپیشینه زخمی ساخت. این حملات که سالها است مردم هزاره را در غرب کابل نشانه گرفته است، فریاد «نسلکشی هزاره را متوقف کنید» را از شعار قومی به دادخواست فراقومی بدل کرد و بهتدریج در سراسر جهان شخصیتهای سیاسی، هنرمندان و فعالان اجتماعی بسیار، به این دادخواهی پیوستند.
این همدلی و اعتراض جمعی بهشکل تظاهرات، نوشتن مقاله و پیامهای رسانهای، جلسات مجازی و گردهماییهای محلی رخ داد. به برکت دسترسی بیسابقه مردم به رسانههای جمعی، بعد از چند روز کارزار بزرگی در توییتر راه افتاد که بهسرعت به دهها هزار، صدها هزار و میلیونها توییت رسید. اکنون که این مقاله را مینویسم، رقم توییتی که با هشتگ «نسلکشی هزاره را متوقف کنید»، به زبان انگلیسی نشر شده، از ۱۲ میلیون گذشته است. این دستاورد بزرگ برای مردمی است که به بیصدایی و محرومیت شهرهاند. اتفاقی که مردم افغانستان در همراهی این هشتگ نشان دادند، امیدبخش است. اما غیر از این، چه نتایج دیگری را میتوان از آن هشتگ و کارزارهای مجازی مشابه انتظار داشت؟ مخاطبان این کارزارها کیهایند؟ و آیا خطری هم در پی خواهد داشت؟
الف) مخاطبان
مخاطب هشتگ «نسلکشی هزاره را متوقف کنید» کیست و چه کسی باید این نسلکشی را متوقف کند؟ چند جواب احتمالی وجود دارد: اول) داعش و تروریستان بیآدرسی که بیشتر مواقع عاملان نسلکشی خوانده میشوند، باید این کشتار را متوقف کنند. دوم) طالبان که اداره کشور را در اختیار دارند، نیروی انتحاری تربیت میکنند و خود نیز متهم به دستداشتن در این کشتارها هستند. سوم) مردم افغانستان مخاطب این هشتگاند و انتظار میرود با بیداری و همبستهگی مانع این نسلکشی شوند. چهارم) جامعه جهانی و خارجیان مخاطب این هشتگاند. انتظار میرود آنانی که با معاملات استخباراتی، حمایتهای سیاسی و کمکهای مالی صحنهگردان سیاست و جنگ در افغانستاناند، در توقف نسلکشی هزارهها کمک کنند.
درخواست «توقف نسلکشی» از قاتلان موجه به نظر نمیرسد، ولی این درخواست همیشه متاسفانه در گلوی مظلومان بوده است. بسیار اتفاق افتاده است که مردم برای شکایت از ظلم حاکم، شاه و متجاوزی، به خود آن دستگاه متوسل شده و با عذر، تسلیمی یا استدلال خواهان توقف جنایات شدهاند؛ چرا که گاه راه دیگری به چشم نمیرسد و دردسترسترین امکان، جلب ترحم قاتلان یا تسلیم و همراهی با آنها است. برنامهریزان و حامیان هشتگ جاری البته چنین درخواستی را بهصورت مستقیم از عاملان این کشتار نکردهاند، اما بخشی از جامعه هزاره از طالبان توقع دارند تا امنیت مردم را تامین کنند. پشت همراهی گروهی از ملاها، متنفذان و سیاستمداران شیعه و هزاره با طالبان، نیز غیر از فرصتطلبیهای قشری و شخصی، این استدلال وجود دارد که گویا از این طریق به حفظ امنیت و حضور مردم هزاره در افغانستان تحت تسلط طالبان کمک میکنند. آنان در مقالات و سخنرانیهایشان بارها گفتهاند که همراهی با طالبان برای حفظ جان مردم لازم است. از نظر آنان، بدون این همراهی و تسلیمی، ممکن است طالبان رسماً سیاست حذف هزارهها را اعلام کرده شمشیر تکفیر از نیام بکشند و با کوچ اجباری، کشتار جمعی و اعمال مقررات ضدانسانی این گروه قومی را هدف قرار دهند. اما آنانی که هشتگ میزنند، بیشتر تلاش دارند از طریق غیرمستقیم و با ایجاد فشار بیرونی و تبلیغاتی، هزینه کشتار را بالا ببرند و مانع تداوم آن شوند. لذا، مخاطب اصلی هشتگ، کشورهای خارجی و سازمانهای بینالمللیاند. آنان میکوشند با طرح نسلکشی هزاره در سطح بینالملل، توجه قدرتمندان و افکار عامه جهان را به این فاجعه جلب کنند. مساله این است که آیا توجه خارجیان باعث نجات میشود؟
ب) قدرتمندان با “توجه” سیاست و تجارت میکنند
افغانستان در چهلوچند سال گذشته میدان رقابت و حضور کشورهای بزرگ و سازمانهای بینالمللی بوده است. اطلاعات استخباراتی کشورهای اثرگذار بر سیاست بینالملل، از چندوچون اوضاع داخلی افغانستان بسیار وسیع است. بیشتر سازمانهای جنگی و تروریستی روابط آشکار و پنهان با سازمانها و دولتهای خارجی دارند. در سال ۲۰۱۵ زمانی که شکریه تبسم و همراهانش را تروریستان در زابل سر بریدند، جنبش اعتراضی راه افتاد که نخست محدود به محلات هزارهنشین بود، ولی بهزودی جمع کثیری از باشندهگان غیرهزاره در کابل به آن جنبش پیوستند و به امید جلب توجه دولت افغانستان و خارجیها به مشکل تروریسم و تبعیض، بسیار تلاش ورزیدند و فریاد سر دادند. آن زمان افغانستان محراق توجه جهانی بود و گسترش فعالیتهای داعش در بخشهایی از کشور، بهخصوص زابل و ننگرهار، سرخط خبرها بود. آن زمان نیز نسبت به نقش خارجیان در گسترش و کنترل تروریسم توافق نظر وجود نداشت. کسانی میگفتند داعش محصول توجه و حضور خارجیان در افغانستان است و کسانی دیگر میگفتند آن گروه و در مجموع تروریسم ناشی از بیتوجهی جامعه جهانی و تعلل آنان در سرکوب این گروهها است. متاسفانه جنبش تبسم و آن اعتراض کمسابقه جز خاطرهای خوش همراهی فعالان مدنی و سیاسی اقوام مختلف از یک حرکت محلی، تاثیر چندانی بر وضعیت جنگی و تروریستی کشور نگذاشت.
در مناطق دیگر نیز توجه جهانیان لزوماً به حل بحران منجر نشده و در مواردی مشکل را پیچیدهتر کرده است. نسلکشی و کوچ اجباری مردم روهنگیا در ایالت راخین میانمار، سرکوب اویغورها در سینکیانگ چین، معضل فلسطین، بحران مناطق قبایلی و مساله بلوچها در پاکستان، سرکوب کردها در چندین کشور خاورمیانه و حتا جنگ کنونی اوکراین نمونههای آشکار از بیاثر بودن توجه جهانیاند. اوکراین در توجه جهانی میسوزد و افغانستان نیز در تنور دخالت خارجیها اینگونه زغال شده است.
مردم فلسطین در بحران هشتادوچندسالهشان، چندینبار تا مرز تفاهم و پیدا کردن راهحل رسیدهاند؛ اما هر بار دخالتهای خارجی مانع توافق آنان شده است. شکست تلاش یاسر عرفات برای توافق صلح با اسراییل، نمونه برجسته از تاثیر منفی توجه قدرتهای جهانی به یک بحران منطقهای یا ملی است. سرزمینی که امروز به میدان جنگ ناتمام اعراب و اسراییلیها بدل شده است (فلسطین، اسراییل، بخشهایی از سوریه، لبنان و عمان) مثل هر جای دیگر جهان ظرفیت صلح را دارد و میتواند برای دهها میلیون انسان دیگر نیز پناهگاه و زیستگاه امن و پربرکت شود؛ اما توجه جهانی و بازیهای ژیوپولیتیک فرصت آرامش را از آن مردم گرفته است. منطقه ما که اکنون با مرزهای پرتنش و بحرانهای بسیارش، کانون انواع فجایع شده، نیز در اثر دخالت ابرقدرتها و پیش چشم ناظر سازمانهای بینالمللی به این سرنوشت گرفتار شده است.
توجه جهانی در واقع کالا است و صاحبان این کالا در گوشه و کنار دنیا پشت بازار میگردند. هرجا بحرانی بتواند ابزار بازی سیاسی و اقتصادی شود، احتمال دارد پروژههایی را به خود جلب کند و کشورهای متخاصم برای بازی با آن کارت، وارد میدان شوند. اگر فریاد هزارهها مثل فریاد فلسطینیها و کردها بتواند چنان بلند و پروژهای شود که کشورهای متخاصم را در شورای امنیت سازمان ملل، فراکسیونهای پارلمانی را در کشورهای قدرتمند و سازمانهای بینالمللی را در کنفرانسها مواد خام لازم فراهم سازد، آن وقت گرههای تازه و بسیار پیچیده به وضعیت دردناک این خلق تحت ستم افزوده خواهد شد.
از این رو وطنداران ما باید از کمپینهای مجازی و تظاهرات جهانی انتظارات معقول داشته باشند و تصور نکنند که اگر روزی ۱۰۰ میلیون توییت را بسیج توانستند، پروژه تروریسم متوقف خواهد شد و خون کودکان و محصلان هزاره در مکتب و مرکز آموزشی نخواهد ریخت. این خطر وجود دارد که فریاد هزاره، بخشی از بازی شود و بازیگران تروریسم و جنگ در منطقه ما با فشردن بر دکمه این فریاد، به همدیگر پیام برسانند!
ج) سرمایه همبستهگی
بسیج آدمها حتا در دنیای مجازی، مهارتی بسیار ارزشمند سیاسی است. بر محور هشتگ «نسلکشی هزاره را متوقف کنید» همبستهگی کمسابقهای میان اقشار و اقوام مختلف افغانستان را تجربه کردیم. آگاهی و تماس متقابل میان مردم، بزرگترین دستاورد این هشتگ است. گفتوگوها، سخنرانیها، تظاهرات، هشتگزنیها و نوشتن مقالات در مورد دختران کاج و دیگر قربانیان تروریستم در سالهای اخیر، به درک مردم از دردهای مشترکشان افزوده است و برخی سوءتفاهمها به چالش کشیده شدهاند. در اوایل وقتی جنبش آموزشی در غرب کابل و دیگر مناطق هزارهنشین در رسانهها و محافل ملی سر زبانها افتاده بود، برخی از آن همچون توطیه یاد میکردند و میگفتند پروژههای خارجی پشت این حرکت اجتماعی است و برای ایجاد عدم توازن، قصداً جنبش تعلیمی میان مردم هزاره حمایت میشود تا روزی منجر به مواجهه و تنش شود.
حملات تروریستی سالهای اخیر چشم مردم را به وضعیت خانوادهها و آموزشگاههای این مناطق گشود و بسیاری متوجه شدند که بیشتر قربانیان از خانوادههای فقیرند؛ خانوادههایی که با کراچیوانی، قالینبافی، کار در معادن، ماموریت و کارگری در کارخانههای خارجی با حداقل عواید، جنبش بزرگی را در اجتماع خود رقم زدهاند. شاید میلیونها هموطن ما متوجه شدند که بدون پروژه و با بازوی خود، نیز میتوان قدمهای بزرگ در مسیر تحصیل، کار و آزادی برداشت.
در قصههای قربانیان بارها شینده و خواندهایم که چگونه حمایت خانوادهها از آزادی قانونی دخترانشان، باعث رونق تعلیم، افزایش سطح سواد و در نتیجه تحول کیفی زندهگی مردم شده است. بازماندهگان قربانیان و متعلمان زخمی، با مصاحبهها و موضعگیریهای آموزنده، به تغییر ذهنیتها کمک کردهاند. کتابچه خاطرات مرضیه محمدی، دختری که در حمله انتحاری بر مرکز آموزشی کاج قربانی شد، نمونهای از اثر آگاهیبخش این تحول است. در دو صفحه یادداشتی که از او نشر شد، دیدهایم که چگونه تعلیم باعث تحول شده است و دختران لیسه در کشور ما در آن شرایط اختناق و محرومیتهای بسیار، چطور پیگیرانه برای ساختن آینده درخشان تلاش میکنند.
اکنون، اگر بتوانیم تلاشها را بر تقویت همبستهگی ملی، اعتمادسازی و کاهش تنشهای قومی متمرکز کنیم، در زدودن خاک وطن از بذرهای تنفر و تندروی یاری میرسانیم و محیط را برای پروژهداران و تروریستان تنگ میکنیم. جوانان هزاره، باید این ظرفیت و توانایی خود در فریاد کشیدن و بسیج شدن را به سود ترقی و همبستهگی کشور صرف کنند. آنان باید پس از این، گام پیش بگذارند و در برداشتن باری که کمر ملت را خم کرده، بازو بدهند. تنها از دردها ننالند و به ذکر اتهامها و دشنامها بسنده نکنند، بلکه فعالانه به میدان بیایند و الگوهای آموزنده خلق کنند. جوانان تحصیلکرده هزاره باید با گفتار و کردارشان بلوغ سیاسی و فرهنگی خود را ثابت کنند و به آنچه از دیگران انتظار دارند (انساندوستی و عدم تبعیض) عمل کنند.