Search
Close this search box.
Search
Close this search box.

متن سخنان داکتر داود یار در میز مدور تلویزیون آریانا افغانستان پنجم مارچ ۲۰۲۳

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی چنان کن که در پایان کار

تو خوشنود باشی و ما رستگار

 

دوست گرامی آقای عبدالله نوابی، شرکت کنندگان عالیقدر این برنامه،

بینندگان و گردانندگان عزیز تلویزیون آریانا افغانستان!

سلام و احترامات صمیمانهٔ این حقیر را بپذیرید. از شرکت در این برنامه، که تا کنون نظیر نداشته است، مسرور و مشکورم.  می خواهم پیش از اینکه به اصل مطلب بپردازم، از دوست عزیزم، آقای نبیل مسکینیار، آقای عبدالله نوابی، و شرکت کنندگان محترم این برنامه اظهار سپاس و قدردانی کنم.

دوستان عزیز:

وضع نابسامان، پر تهلکه، و نامطمئنی که امروز بر کشور و مردم بلارسیدهٔ ما حاکم شده است، داستان طولانی و جگرخراشی دارد که شرح دقیق و مفصل آن محتملاً به نگارش اثری به بزرگی ی اقلاً ده برابر دایره المعارف بریتانیکا نیاز خواهد داشت. (به منظور مقایسه، باید خاطر نشان ساخت که این اثر قطور حاوی ۳۲ جلد و ۳۲٬۶۴۰ صفحه بوده و توسط ۴٬۴۱۱ محقق و نویسنده در سطح جهان تهیه شده است.)

بنابرین، در کمتر از ده دقیقه ای که برای اظهارات این حقیر اختصاص داده شده است، مجبورم مرور بر گذشته های رقتبار مردم و سرزمین عزیزم افغانستان را به فرصت دیگری محول سازم، و به گونهٔ مختصر محض بر دو نکتهٔ حیاتی و مهمی که به این گردهمآیی ارتباط دارد، مختصراً مکث نمایم: ۱) واشناختی یا تشخیص معضلهٔ سیاسی کنونی افغانستان؛ و ۲) نظری بر راه حل احتمالی ی این معضلهٔ سالخورده، مغلق، و دوامدار.

ولی نخست، اجازه می خواهم تا بگونهٔ مقدمه، مژدهٔ بزرگ و امیدوارکننده ای را خدمت سروران تقدیم نمایم. مژدهٔ بزرگ و امیدوار کننده این است که علی الرغم حوادث تباهی آور سیاسی-اجتماعی، و حملات مرگبار و متداوم نظامی/فرهنگی ی چهل و سه سال اخیر بالای افغانستان و مردم آن، هنوز شالودهٔ حیات ملی ی مردمان ما مستحکم و پا برجا است و به یقین، چنان برهم نخورده است که سقوط تمامیت ارضی و وحدت ملیِ مردم ما را ببار آورد. ما، بدون تردید، امروز مانند گذشته، خود را ملت متحد و واحدی احساس می کنیم که، بنا بر دلایل موجه و عدیده، در بارهٔ آیندهٔ مشترک کشور خود هراس عمیق داریم و هر یک، به نوع و به شیوهٔ خود، در کوششیم تا از وضع بغرنج و غیرقابل تحملی که بر کشور ما حاکم شده است، راه نجات یابیم. طبیعی است که این کوشش های ما در راه نجات، با اختلاف نظر و تفاوت در متود و عمل همراه است. باید علاوه کنم که امروز چه در داخل کشور و چه در بیرون از آن، مرجعی وجود ندارد که در بارهٔ این حقیقت آشکار و مسلم تردیدی در دل بپرورد. شکی نیست که ما افغانها، امروز، در نتیجهٔ ۴۳ سال جنگ و اختلاف و مداخلات خارجی، با چالش های بزرگ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و اقتصادی مقابلیم، ولی هنوز امید و توانایی ی خود را برای یافتن راهی معقول و عملی برای برون رفت از بحران کنونی از دست نداده ایم. در حقیقت، وضع ناهنجار کنونی، نتیجهٔ کوشش های ناهمآنگ و متفرق ماست که در راه حفظ وحدت ملی، استقلال سیاسی، و کرامت انسانی خود به خرچ داده و می دهیم. می توان گفت که امروز ما در برابر فــرصــت هـایی قرار داریم که ماحصل تجارب و آموزه های سیاسی ی چهار دههٔ اخیر مایند. در این مرحلهٔ حساس تاریخ، آنچه مورد نیاز است این است که ما متحد شویم، کوشش های ناهمآهنگ و متفرق خود را همآهنگ و متحد سازیم، و خِرد و نیروی جمعی ی خود را در مسیری واحد و مشترک براه اندازیم.

ما مردم افغانستان، علی رغم بلایا و حوادث کابوس آفرینی که بی تجربگی های خود مان و مداخلات و جفاهای دیگران بر ما وارد آورده اند، در صورتی که اراده کنیم، می توانیم از وحدت عمل خود در سطح ملی و بین المللی، به منظور خروج از تنگنای سیاسی ی کنونی استفادهٔ معقول و مؤثر نماییم. ما هنوز برای احراز استقلال سیاسی، احیای اقتدار ملی، و حرکت به سوی یک آیندهٔ بهتر، گزینه ها و فرصت هایی را در اختیار داریم. ولی باید درک کرد که فرصت ها می توانند کوتاه، مفر، و زودگذر باشند. بنابرین، پیش از آنکه این فرصت ها از دست روند، لازمی است تا ما در امر استفادهٔ معقول و مدبرانه از آن ها عجله به خرچ دهیم و نگذاریم که وضع خطرناک و غیرقابل تحملی که اکنون بر کشور ما سایه افگنده است، دوامدار و نهادینه شود.

با توجه به این فرصت ها، بر می گردم به دو مطلب یا سوال اساسی ای که در بالا به آن ها اشاره شد: ۱) افغانستان، امروز، از نگاه سیاسی با چه معضله ای مواجه است؟ و ۲) راه حل احتمالی این معضلهٔ سیاسی از چه قرار می تواند باشد؟

در مورد سوال اول، می توان گفت که معضلهٔ سیاسی ی امروز افغانستان را می توان در مؤلفه های سه گانهٔ ذیل به پژوهش گرفت: بعد روانی مردمان کشور ما، بُعد معضله های داخلی ما، و بُعد فکتور های خارجی ای که بر ما و مردم ما اثرگذار اند. این ابعاد سه گانه باهم روابط متقابل و نزدیک دارند.

در مورد بُعد روانی ی معضله باید گفته شود که به دنبال بیست سال تحول کما بیش مثبت و دوامدار، خروج ناگهانی و غیرمنظرهٔ نیروهای خارجی از افغانستان، روحیه و روان مردم ما را سخت تکان داد و اذهان پیشروِ اجتماع را به سوی ناامیدی و یأس کشانید. این است که جوانان، زنان، اهل مسلک و قلم، و در کل، تحصیل یافته های کشور ما در حال خروج و فرار از سرزمین خود اند. این خروج دسته جمعی ی سرمایهٔ بشری و استعداها، ضایعهٔ عظیمی است که جبران آن در آینده به حد اقل نیم قرن زمان، و هزینه های مالی ی عظیم نیاز خواهد داشت. شکی نیست که تکان های ممتد روانی جامعه، توأم با خروج نیرو ها و استعدادها جوان، کار بسیج مردمی ی داخل کشور را با اِشکال مواجه می سازد.

دوم، در بُعد داخلی ی مسأله باید گفته آید که در نتیجهٔ میراث های ناگوار گذشته، بی تجربگی ها و محاسبات ناسالم رهبران چهل سال پسین، بی عدالتی ها/نابسامانی های ساختاری، و حکومتداری نارسای بیست سال اخیر، امروز در کشورِ ما نظامی حاکم شده است که ساختارها و رفتارهای آن بر زور تفنگ، اصل انحصار قدرت، سنن و جهان بینی ی قوم گرایانه، و معتقدات افراط گرای اسلام سلفی بنا یافته است. ناگفته پیداست که در انظار بسی از مردمان داخل کشور و ناظرین خارجی، در ترکیب ساختاری ی این حاکمیت، و در تبلور سیاست ها، اهداف و رفتارهای آن، سوء استفاده از عواطف و انگیزه های قومی و معتقدات مذهبی مردم، به منظور احراز مشــروعیت سیــاسی، نقـــش مهمـــی را به عهده دارد. این ماهیت سیاسی ی متناقض و ناساز با ممیزات و آرمان های تاریخی مردم ما، نظام کنونی را از کسب مشروعیت سیاسی در انظار داخلی و در سطح جهانی محروم ساخته و مردم ما را به انزوای دردآور بین المللی کشانیده است.

باید اذعان داشت که در طول تاریخ زجرکشیدهٔ کشور ما، قوم و مذهب دو عامل کلیدی ی بوده اند که همواره در جهت احراز مشروعیت نظام سیاسی به کار گماشته شده اند. هر نظامی که با یکی یا هردوی این دو عامل به مخالفت کمر بسته است، دیر یا زود با بحران و اغتشاش عناصر سنت گرا مواجه گردیده و حتی با سقوط مواجه است. سوء استفاده از عواطف قومی و ارزش های اسلامی ی ما حیثیت ابزاری را کسب کرده است که دشمنان کشور ما از آن برای ایجاد نفاق و بی ثباتی سیاسی-اجتماعی در کشور ما استفاده نموده و می نمایند.

اما باید خاطر نشان کرد که حاکمیت تیوکراتیک و مطلقهٔ کنونی در افغانستان، پدیدهٔ تازه ای است که در تاریخ کشور ما سابقه ندارد. هرچند نهاد های دینی و قومی در گذشته، در امر تشکل و دوام حاکمیت سیاسی نقش مهمی بازی کرده اند، معذالک، رهبری حکومات گذشتهٔ افغانستان، از احمد شاه ابدالی، تا اشرف غنی ( به جز دو دورهٔ کوتاه دولت اسلامی و امارت اسلامی اول) در حیطهٔ صلاحیت افراد و نهادهای غیرمذهبی قرار داشته، و از تیوکراسی ی قومی ای که امروز بر افغانستان حاکم شده است، فرسخ ها فاصله داشته اند.

در مورد نکتهٔ سوم، یعنی بعُد خارجی ی معضلهٔ افغانستان، باید گفته آید که از سقوط جمهوریت اول در سال ۱۹۷۸ میلادی تا به امروز، کشور ما حیثیت میدان تاخت و تاز گسترده و ممتد منافع و استخبارات متضاد و متناقض بیرونی را اختیار کرده و در نتیجه، حکومت های کشور استقلال عمل خود را از دست داده و نتوانسته و یا نخواسته اند ارادهٔ جمعی-ملی ی مردم ما را در عمل تمثیل و پیاده کنند. دلایل عمق بحران کنونی، در حقیقت، در همین تاخت و تاز های وسیع و ممتد خارجی و ناتوانی نظام های حاکم در تمثیل ارادهٔ‌ ملی ی ما نهفته است. معاملات محیلانهٔ قدرت های خارجی با گروه های نیابتی ی فعال در داخل کشور، نظام های سیاسی ما را به ساختارهای مذهبی-قومی متخاصم و غیرمستقلی تبدیل کرده اند که از حمایت سرتاسری مردم افغانستان محروم بوده و وسایل و عوامل استمرار خود را در اتکا به خارج جستجو کرده اند. سقوط هر یک از این نظام ها، به ویژه آخرین ایپیسود این ماجرای ملالت بار، کشور را با بحران تازه ای مواجه ساخته و به مشکلات و معضله های حل ناشدهٔ پیشین افزوده است.

با درنظرداشت نکات بالا، سه سوال حیاتی و اساسی ی که در این برههٔ حساس تاریخ افغانستان مطرح می شوند عبارت اند از:

۱) چگونه می توانیم یأس و نا امیدی ای را که امروز بر اذهان مردم ما سایه افگنده است از بین ببریم؟ اهمیت این سوال در این نکته نهفته است که بدون بسیج مردمی، مبارزه با نظام مطلقهٔ کنونی محال خواهد بود؛ و بدون امیدواری به مؤفقیت، بسیج مردمی ممکن نخواهد شد. بسیج مردمی به امیدواری مردمی نیاز دارد. بنابرین، کاری باید کرد که امیدواری مردم ما را به یک آیندهٔ بهتر زنده نگهدارد.

۲) چگونه می توانیم ارادهٔ ملی و نیروی جمعی مردم خود را مجدداً سازمان بخشیده و در جهت تشکیل نظام سیاسی ی دیموکراتیک و همه شمول سوق دهیم؟ تشکیل نظام سیاسی دیموکراتیک و همه شمول، به اشتراک فعال مردم در پروسه های سیاسی نیاز دارد و از طریق فعال ساختن ارادهٔ آزاد مردم در چهارچوب انتخابات آزاد و شفاف امکانپذیر می شود.

۳) چگونه می توانیم به مداخلات خارجی ای که امر تعیین نظام سیاسی و سرنوشت آیندهٔ مان را برای ما مشکل می سازند، نقطهٔ پایان بگذاریم و یا حد اقل چنین مداخلات را از طریق خشونت زدایی و احراز همگرایی های اقتصادی و دیپلوماتیکِ منطقه یی، تخفیف بخشیده و با امر احیای صلح دوامدار در کشور خود سازگار سازیم؟

به عقیدهٔ این حقیر، کلید پاسخ به سوال اول، وحدت و اتحاد نیروهایی است که در داخل و خارج کشور در برابر نظام حاکم به مبارزه می پردازند. وحدت نظرِ مبارزین، چه در داخل کشور و چه در خارج از آن، به عامهٔ مردم افغانستان قوت قلب خواهد بخشید و آن ها را برای مبارزات صلح آمیز و مدنی آماده خواهد ساخت. بدون اتحاد نظرِ ما و امیدواری ی اقشار مؤثر اجتماع (منجمله زنان و جوانان تحصیل کرده) نجات از استبداد حاکم ناممکن خواهد بود. اساسی ترین قدم در راه رسیدن به وحدت نظر و زنده نگهداشتن امیدواری ی ملی، همانا براه انداختن گفتمان ملی به منظور تشکیل یک جبههٔ واحد ملی خواهد بود.

کلیـــد پاســـخ به ســـوال دوم، یعنی چگونگی ی سازماندهی ی ارادهٔ ملی، در ایجاد کمپاین های تبلیغاتی و حلقه های فشار سیاسی در داخل و خارج از کشور نهفته است. این حلقه های فشار باید از طریق اعتراضات و کمپاین های سیاسی ی صلح آمیز در داخل و خارج کشور، از برسمیت شناخته شدن نظام حاکم جلوگیری به عمل آورند و اعتراضات مردم افغانستان را به گوش کشور های بزرگ و سازمان های بین المللی جهان برسانند. این حلقه ها همچنان باید از طریق رسانه ها مردم کشور را از اقدامات، نتایج و مؤفقیت های اقدامات خود در زمینه آگاه سازند تا مردم ما علاقه و امیدواری ی خود را به آیندهٔ بهتر از دست ندهند و مبارزات مدنی خود را بر علیه استبداد و ستم شدت بخشند.

پاسخ به سوال سوم، یعنی توقف مداخلات خارجی را می توان در قدم های آتی خلاصه کرد:

۱ـ افغانستان باید در سطح بین المللی، با تضمین ممالک بزرگ جهان و همسایه ها، در چهارچوب سازمان ملل، به حیث یک کشور بی طرف و غیروابسته اعلان شود.

۲ـ مرزهای افغانستان در برابر عبور و مرور گروه های خشونت آمیز مصئون گردد. (یکی از راه های تأمین این مأمول این خواهد بود که یک نیروی محدود و مشترک اسلامی، تحت نظرسازمان ملل، غرض تأمین امنیت سرحدات  کشور تعبیه و جابجا شود تا از رفت و آمد گروه های خشنوت گرا در مرز های افغانستان جلوگیری به عمل آید.)

۳ـ برای تقلیل مداخلات خارجی، در سطح ملی لازمی است تا زمینه های انتخابات آزاد و تشکیل نظام سیاسی ی پارلمانی همه شمول (متشکل از طالبان و سایر تشکلات و احزاب سیاسی) فراهم آورده شوند. این قدم می تواند نظام سیاسی کشور را تا حدودی در برابر مداخلات خارجی وقایه کند.

۴ـ زمینه های تمرکز زدایی و تفویض تدریجی و متناسب صلاحیت ها به ارگان های محلی فراهم آید.

۵ـ استقلال اقتصادی-پولی افغانستان، از طریق تقویت زیرساخت ها و توسعهٔ سکتورهای تولیدی (صنعتی، زراعتی، و معادن) تأمین و تضمین گردد.

۶ـ دارایی های منجمد افغانستان در خارج به بانک مرکزی کشور انتقال داده شده و استقلال بانک مرکزی افغستان تأمین شود.

۷ـ حکومت آیندهٔ افغانستان، در چهارچوب یک قرارداد دوجانبه، معضله های مرزی خود را با پاکستان از طریق مذاکره، مفاهمه، و مدیریت مشترک مرزی حل نماید.

۸ـ اقتصاد افغانستان از طریق پروژه های مشترک اقتصادی و مدیریت مشترک آبهای بین المرزی، با اقتصاد و تجارت منطقه وصل و متمم ساخته شود.

۹ـ دارایی های به تاراج رفته و دزدیده شدهٔ مردم و دولت افغانستان در هر جایی که وجود دارند مورد تعقیب قرار گرفته و به کشور برگردانده شوند.

۱۰ـ حقوق و آزادی های اساسی مردم افغانستان (منجمله زنان و دختران) در همنوایی با اصول دین اسلام و قوانین بین المللی، درج قانون اساسی گردد و دیوان عالی دفاع از حقوق بشری مردم افغانستان آغاز به کار نماید.

امید میرود که با تطبیق این استراتیجی ی ترکیبی ی سیاسی-امنیتی-حقوقی-اقتصادی مداخلات ممالک همسایه و سایر کشورها در امور داخلی افغانستان تا حد زیادی تقلیل یابد و مردم کشور مجال رسیدگی به معضله های داخلی ی خود را به دست آورند. در مورد رسیدگی به معضله های داخلی کشور باید یک بار دیگر تأکید ورزید که استقرار نظام سیاسی ی انتخابی-پارلمانی، احیای حقوق تحصیل و اشتغال زنان، تضمین حقوق بشری در سطح مرکز و ولایات، و تقویت صلاحیت های اجرایی محلی در صدر این معضله ها قرار خواهد داشت.

روشن است که امکان تطبیق این نسخه و یا هر راه حل پیشنهادی ی دیگر، در اتحاد نظر و بسیج نیروهای جوان و روشن افغانستان، اعم از مرد و زن و جوان و پیر، ملا و معلم و مأمور نهفته است. تعداد سرسپردگان سرسختِ نظام حاکمِ امروز، به یقین، بیشتر از سی الی پنجاه هزار تن نیست. ولی در نتیجهٔ اغمای سیاسی، گروهبندی ها قومی-حزبی، و خیالپردازی های ایدیولوجیک قشر تحصیل یافتهٔ‌کشور، این سی یا پنجاه هزار تنِ محدود و معدود، قادر شده اند که چهل میلیون هموطن ما به گروگان گرفته و بر سرنوشت امروز و فردای ما حاکم شوند.

از حقیقت دور نخواهد بود اگر بگوییم: از ماست که بر ماست.

سخنان خود را با بیان مطلبی که در تاریخ ثابت شده است، خاتمه می بخشم: تردیدی وجود ندارد که هیچ چیز در حیات انسان ثابت باقی نمی ماند. وضع حاکم امروز، قابل تغییر است، و آیندهٔ ما و کشور ما، بدون شک، می تواند بهتر از دیروز و امروز ما باشد، مشروط بر اینکه بخود بجنیم، متحد شویم، و به حرکت بافتیم. به گفتهٔ اقبال:

 

مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست

از همین خاک جهان دیگری ساختن است

 

از توجه شما سروران بی نهایت سپاسگزارم.