Search
Close this search box.
Search
Close this search box.

پیروزی صلح

بارها از خود پرسیده‌ایم و یا باهم بحث کرده‌ایم که چرا فلان گروه پیروز می‌شود و فلان تلاش‌ها به نتیجه نمی‌رسد؟ مردم افغانستان چه زمان صلح خواهند یافت؟ جواب‌های دل‌خوش‌کن پیدا می‌کنیم ولی به ندرت درک روشنی از چگونگی وقوع پیروزی صلح یا ختم جنگ بدست می‌آوریم. من این‌جا نظر تولستوی را که بیش از یک‌ونیم قرن قبل در رمان مفصلی جنگ و صلح را تحلیل کرده بود، شریک می‌سازم. کسانی که این رمان را خوانده‌اند، می‌دانند که تولستوی به جبرگرایی- دیترمینیزم- باور داشت و این باورش را در کتاب جنگ و صلح به تکرار در روابط فردی، خانوادگی، اجتماعی و کشوری شرح داده است.

تولستوی جبر را نیروی فراتر از اراده‌ی انسانِ فرد یا گروه می‌داند و آن نیروی فراتر را اما نه در آسمان بلکه در زمین، و حاصل جمع اتفاقات بی‌شماری که انسان‌ها می‌گیرند و محیط تحمیل می‌کند، می‌خواند. از نظر تولستوی ناپلئون قهرمان نیست، بلکه بازیچه‌ی دست این جبر است. در جایی ناپلئون را در مرز روسیه در میان گروه بزرگی از سربازانِ تشنه‌ی جنگ نشان می‌دهد که با چک‌چک و تمجید خود، اراده‌ی ناپلئون را سلب می‌سازند و او راهی جز حمله به روسیه نمی‌بیند.

جای دیگر توضیح می‌دهد که تلاش روس‌ها برای توقف پیش‌روی ناپلئون در واقع جنگ با خود بود. زیرا شرط شکست ناپلئون پیشروی در خاک بزرگ روسیه بود تا پراکنده شود، تا گلو در روسیه فرو رود و راه برگشت نداشته باشد. تولستوی می‌گوید عقب‌نشینی سربازان روسیه جنگ واقعی برای شکست ناپلئون بود و اگر در مرزها سربازان رزم‌ندیده و کم‌تعداد روس در برابر لشکر چندبرابر و کارکشته‌ی فرانسه می‌ایستاد نابود می‌شد. ناپلئون تفریح کرده و سرخوش شهرها و روستاها را بدون مقاومت جدی فتح کرده رفت تا عاقبت در زمستان سخت روسیه کشتی آمال‌اش غرق شد.

تولستوی می‌گوید جنگ وقتی اتفاق می‌افتد طرف‌های جنگ هرکدام چیزی را عامل اصلی می‌داند: گروهی دسیسه‌ی انگلیس، کسانی قدرت‌طلبی ناپلئون، کسانی ظلم و ستم شاهان، عده‌ای ورشکستگی اقتصادی، کسانی غیبت خود و همتایان خود در سیاست، برخی اصلاح‌طلبی و کسانی ناکامی‌های استخباراتی را دلیل جنگ می‌خوانند. اما تولستوی می‌گوید علل اتفاقات بزرگی چون جنگ و صلح چنان زیاد است که هرگونه تحقیق و تتبع ما را اغوا می‌کند.

تولستوی رهبران و شاهان را نیز مقهور می‌داند و می‌گوید “تزار مقهور تاریخ است”.

جای دیگر او از زبان کوتوزوف قومندان اعلی نیروهای روس می‌گوید: دو عامل شکیبایی و وقت از هر جنگ‌آوری نیرومندتر است. او کوتوزوف را این‌گونه توصیف می‌کند: “کوتوزوف اغراض خود را {در امور جنگ} دخیل نمی‌سازد، تفکر نمی‌کند، به هیچ عملی اقدام نمی‌کند، بلکه به همه‌ی حرف‌ها گوش می‍‌دهد و به همه چیز توجه می‌کند، هرکس را به مقامی که شایسته‌ی آن است می‌گمارد، از هیچ عمل مفیدی جلوگیری نمی‌کند، و انجام هیچ کار زیان‌آور را اجازه نمی‌دهد. کوتوزوف می‌داند که نیرویی مقتدرتر و مهم‌تر از اراده‌ی او وجود دارد که نیروی اجتناب ناپذیر حوادث است. او قدرت مشاهده‌ی حوادث و درک اهمیت آن‌ها را دارد و در نتیجه می‌تواند از مداخله در این حوادث اجتناب کند و از مخالفت جاه‌طلبانه‌ی خود با این حوادث صرف‌نظر نماید.”

در زمانی که نیروهای ناپلئون چندین شهر را تصرف کرده و به سرعت به سمت مسکو در حرکت اند، تولستوی کوتوزوف را در حال خواندن رمان فرانسوی و استراحت به‌تصویر می‌کشد.

فردگرایان لیبرال به نیروی اراده‌ی فرد (اختیار) بسیار ارزش قایل‌اند. اما ماتریالیست‌های انقلابی و ایدیالیست‌های مذهبی به دیترمینزیم باور دارند. مردم ما به دلیل اعتقادات مذهبی اکثریت‌شان جبرگرااند و کمتر به تلاش انسانی در تغییر اوضاع باور دارند. از دید تولستوی و دیگر جبرگرایان پیروزی، حاصل شکیبایی و گذشت زمان است. اما شکیبایی که با عمل همراه باشد. بدون تلاش عاقلانه و پی‌گیر نمی‌توان جنگ را متوقف کرد و به صلح دست یافت.